-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1391 09:13
دلم عجیب گرفته ، پاهایم را محکم بغل می کنم تا در پیله ی تنهایی ام جایی برای اشک ها باز شود ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 19:15
دلــم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛ پــُـر از جــایِ خــالـیِ تـــو پــُـر از دلــتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــو پــُـر از حــس پــرواز پــُـر از تــو . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 11:47
بی " تو " کنار این خاطره ها نشستن... دل می خواهد! که من ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 تیرماه سال 1391 19:05
به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت می گذرند ، دل کوچکم تنگ نگاه توست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 10:29
فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد صدایت را که می شنوم خورشید در دلـم طلوع میکند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 19:12
باز هم یک غروبِ رنگین است پیکر عصر زهرآگین است لحظههایی بدونِ بودن تو لحظههایی که سرد و سنگین است نیستی تا تسلیام باشی! و چه قدر آفتاب خونین است منم ویک غروب پاییزی و غزل حس وحال دیرین است درک این عصر در هجوم غزل؛ این غروب ای خدا چه غمگین است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 12:11
کاش میدانستی لحظه هایم بی تو تنهاست....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 10:40
بی گاه ، دلت تنـــگ می شـود خـــرد می شود ویـــران می شـود بی آنکه حتی دلیلش را بدانی می گوینــد : دل بہ « دل » راه دارد . . . حتما دل عـــزیــــزی این چنیــن بارانـــــی است!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 10:20
دلتنگـی .... پیچیــده نیســت ! یک دل ؛ یک آسمان ، یــک بغــض ... و آرزوهــای تـَـرک خـورده ! به همین ســادگـی … !!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1391 08:48
دلم که می گیرد به خودم وعده روزهای خوب را می دهم از همان روزهای خوبی که سالهاست به امید رسیدنشان تقویم را خط خطی می کنم!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 15:20
دلم که گرفته باشد با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه می کنم چه برسد به مرور خاطرات با هم بودنمان
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 15:07
شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی ایـن روزهـا هـیـچ کـس ... از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 10:06
غربت یعنی از گرمی نفس های کسی که دوسِش داری دور باشی... و من همیشه غریبه ام بی تو ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 09:37
رسیده ام به حس برگی که... میداند باد از هر طرف که بیاید... سرانجامش افتادن است...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1391 10:18
دلـم برای تــو کــه نه, ولـی َبرای روزهــا ی باهم بودنمـان تَنـگ شده برای تــو که نه ، ولی برای "مواظِــب خودت باش" شنیدن تَنـگ شده برای تـوکه نه،ولی برای نگاهی که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگ شده برای تـــو که نه ، ولی برای دلی که نگرانم میشد تَنـگ شده راستش ! برای اینها که نه . . . برای خودت ... دلَم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خردادماه سال 1391 22:13
بودنت ، حتی همین قدر محال ، تن پوشی ست بر عریانی روح خالی ام ... باش حتی همین قدر دور ... حتی همین قدر محال ... هر چه هستی ، باش ... شاید سهم من از تو همین دوری و محال بودن است همین خواستن ها نرسیدن ها ... !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خردادماه سال 1391 21:53
به خوابم بیا تا به یاد آورم رنگ چشمهایت را ... و حس دستهایت را ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 08:40
من زخمهای بی نظیری به تن دارم، اما تو مهربان ترینشان بودی، عمیق ترینشان، عزیز ترینشان!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 10:44
گاهی چه غریبانه روزهای تلخ را سر می کنم گاهی اوقات چه غریبم گاهی چقدر دلتنگی رویم فشار می اورد گاهی اوقات چه دلتنگم چه دلگیرم چه غمگینم از بی تو بودن چقدر سخته بی چشمانت بی دستانت بی نگاهت و بی اغوشت سر کردن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 17:22
این روزها... دستم به نوشتن نمیــــــــــــرود تقصیر من نیست نوک مدادم شکسته است دلم هم ... چه بگویم؟ آن هم شکستـــــــه است!!! این روزها... زندگی را سرد سر میکشم طعم بیهودگــــــــــی میدهد و اجبار! این روزها... میل و رغبتم را چیزی شبیه به مرگ جویده است!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 17:20
در خلوت کوچه هایم باد می آید اینجــا من هستم نیمکتی چوبی و چیزی که بسته است دلــم تنگ نیست . . . تــنها منتظر بارانم تا قطره هایش بــهانه ای باشند برای نمنــاک بودن لـــحظه هایم و اثباتی بر بی گناهــی چــشمانم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 19:30
من که تنها تو را دارم. از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم. تو تنها آرزوی من هستی…. به اندازه ی تمام آرزوهایم که تنها تویی ; به اندازه ی تمام دنیایی که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی ; به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم یا تنها به یاد تو هستم ; دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 17:45
خلاصه ی این روزهایم همـیـن دو سـطـر می شـود : تـــــــو ایـنـــجـا نیستی و حـال من بد است؛ بدِ ، بدِ ، بدِ
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 17:42
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 14:29
بدترین کاری که ما با آدمها می کنیم اینه که یه دنیا پر از خاطره براشون می سازیم و بعد توی این دنیا تنها رهاشون می کنیم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 10:35
دلـم می گیـرد وقـتـی با تمـام وجـود می خواهـمت امـا کنـارم نـبــاشـی تمـام دلخـوشـی ام می شود عـروسکـی کــه بــرایـم خریـد ی !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 10:34
دلـم می گیـرد وقـتـی با تمـام وجـود می خواهـمت امـا کنـارم نـبــاشـی تمـام دلخـوشـی ام می شود عـروسکـی کــه بــرایـم خریـد ی !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 22:06
هنوز هم از بین کارهای دنیا دل بستن به دلت بیشتر به دلم می چسبد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 09:32
چقدر پر می کشد دلم ...! به هوای تـــــو! انگار تمام پرنده های جهان در قلبم آشیانه کرده اند!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 09:31
دلــــــــم یکــــــــ اتفــــــاق... نـــــــــــــه! یکـــــــ معجـــــزه مــــی خــــواهـــد کـــه ســرم را بــه شـــانـــه تـــــــو بــرســانــد و ... بـبــــــــــارم همــــه ی ایـــن ســـالهــــا را ...!