دل نوشته های عاشقانه

اگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

دل نوشته های عاشقانه

اگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

اینکه میان دستانت 

لحظه ای چشمهایم را ببندم 

و دنیا 

به صدای سکوت نفسهایت  فرو رود 

نمی دانی چه هیجانی دارد 

دلتنگ شده ام
نمیدانم ! شاید برای تو
یا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشت
از ایـــــنجا
صدایت میـــــکنم !
تو از آنــــــجا بغلم کن !
دلــــم گرفــــته

عشق چیست ؟ 

جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد و مرد تکیه گاهی  برای زن 

یعنی فهم و اجرای این نیم خط ، آنقدر سخت است که همه تنهایئد؟ 

به یک جایی از زندگی که رسیدی 

می فهمی که رنج را نباید امتداد داد 

باید مثل یک چاقو که چیزها را می برد و از میانشان می گذرد 

از بعضی آدم ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی 


چقدر تلخ است


که بدانی بیهوده انتظار می کشی


و فقط


برای اینکه باورت ته نشین نشود


باز هم منتظر بمانی


با این تعبیر معصومانه که


مگر ممکن است که او نیاید...

هوای  دو نفره این روزها 


می طلبد که تنها نباشی


دستی را بفشاری


سینه ای را گرم کنی


در آغوشی گم شوی


محو شوی در عشقی پایدار


کاش امشب باران ببارد 


تا شسته شوم 


از تنهایی ، رنج ، غم 


کاش اشکهای آسمان 


با اشکهایم گره بخورند 


تا آدمکان پوشالی سرزمین من نبینند


 دلتنگی ام را 


بی کسی ام را 


کاش امشب باران ببارد 


تا قطره قطره پاک کند 


عشق بی حاصل این سالهایم را 



فردا کودک تا ابد نداشته ام را در آغوش میکشم

تو را نشانش می دهم و می گویم 

ببین در تمام آرزوهایم

او پدر تو بود 

کسی که از ما شدن ترسید 


" دوستت دارم " 


حرف ساده ایست 


هم گفتنش آسان است 


هم شنیدنش 


اما ... 


فهمش ساده ترین دشوار دنیاست


برای دلتنگی هایــم

برای دغدغـه های خـودم

برای شانه ای که تکیه گاهــم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست ...

برای دستی که نوازشگر زخـم هایم نیست ...

برای خودم می نویسـم !

بمیـرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!