دل نوشته های عاشقانه

اگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

دل نوشته های عاشقانه

اگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

میدانی؟ هربار که می ایستم

هربار که زندگی میگذرد

هربار...هربار...

یادم می افتد هنوز چقدر حرف های نزده داریم...

چقدر من

چقدر تو

هنوز کنار هم ننشسته ایم و ...

راستی!

اینجا چقدر جای تو خــــــــــــــالی ست...

 

از یه جایی به بعد . . .
مرض چک کردن موبایلت خوب میشه
حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جا بذاری
یا اس ام اسی بی جواب بمونه

از یه جایی به بعد . . .
دیگه دوس نداری هیچکس رو
به خلوت خودت راه بدی
حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه

از یه جایی به بعد . . .
وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری

از یه جایی به بعد . . .
هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ میشه
اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی
از یه جایی به بعد . . .
حرفی واسه گفتن نداری
ساکت بودن رو به خیلی از حرفا ترجیح میدی
و می ری تو لاک خودت

از یه جایی به بعد . . .
از اینکه دوسِت داشته باشن می ترسی
جای دوست داشته شدن ها
توی تن و فکر و قلبت می سوزه

از یه جایی به بعد . . .
فقط یه حس داری حس بی تفاوتی
نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی
و نه از دوست نداشتن ها ناراحت

از یه جایی به بعد . . .
توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم
فقط نگاه می کنی ...


من به اونجا رسیدم

 

کاش می شد که برگردی و ببینی که چشمانم چگونه تقاص تمام بی خیالیهایت را 

پس می دهند



برای من این ساعت هــا جــور خاصی میگذرنــــد...


نمی دانــی !


هیچ کس نمی دانــد !


پشت نبودن هـــای تــو


زمان چـــه بی رحمانه نبضش می زند...!!!

امان از این بوی پاییز و آسمان ابری !


که آدم نه خودش می داند دردش چیست و نه هیچ کس دیگری ... 


فقط میدانی که هر چه هوا سردتر می شود 


دلت آغوش گرمتری می خواهد ... 

زندگیست دیگر!

همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست،

همه سازهایش کوک نیست!

باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،

حتی با ناکوک ترین ناکوکش...

اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن!

حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد...

به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند،

به این سالها که به سرعت برق می گذرند.... 

چه دلم دلگیر است … 


و چه دلم دلتنگ است … 


و نگاهم خـوش یک خـاطـره است … 


خوش آن سوی نگاهی که به من امید داد .. 


کــاش مـی بـودی …


دل من جای تو را می بیند… 


اشک هایم جاریست، 


که چه جایت خالیست …

تابستان !


حالا که داری تمام می شوی


بگذار بگویم 


که روزهای گرمت 


سرد گذشت

از اینجا که من هستم 


تا آنجا که تو هستی 


وجب به وجب 


دلتنگتم 

زندگی یعنی بخند هر چند که غمــگینی


 ببخش هر چند که مسکیــنی


فراموش کن هرچند که دلــگیری

اینگونه بودن زیباست

 هرچـــــنــــد که آسـان نیست