عزیز دلم تو هنوز با تمام نبودنت
هنوز وقتـی آسمان دلم ابریست
لمس سبک دستان مهربانت را روی مو هایم حس می کنم ...
تنها پناهگاه من از
این آدمهایـی ...
این روزها
حالم خوب است
خوب ِ خوب !!
نه نشانی از دلتنگی
نه روزنی از سیاهی
...و نه وسوسه ای از دل بسـتگی! ! !
نوشتنم را
بهانه ای نیست
جز گفتن این که
"من"
به غیر از "تو"
به هیچ "او"یی
اجازه ی "ما" شدن
نمیدهم
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد
قورت می دهم ،همه دلتنگیهایم را
و تلخ نوشته هایم را
لج کرده ام که برایت بنویسم
همین
امشب
تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک
در «
تو «
خلاصه
کردم
ای
کاش می شد
یکبار
تنها
همین یک بار
تکرار
می شدی !
تکرار!
دلم گرفته
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست
دل من
که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
از کدامین لحظه دیدار بگویم...؟نمیدانم!
چون همه لحظه هایش مانند رویایی شیرین زودگذر بود...
همچو رویایی که آن زمان که از خواب بیدار میشوی...
حسرت میخوری کاش بیدار نمیشدم...
همه لحظاتش زود گذشتند زودتر از زود...
ولی خاطراتش تا ابد در کلبه ذهنم لانه کرد...
میدانم که میدانی...
میدانی که حتی وقتی در کنارت سکوت کرده بودم سکوتم پر از احساس بود...
احساسی که زبانم چون نمیتوانست گوینده آن باشد...
همچو ن بچه ای در گوشه ای ساکت مانده بود...
ساکت و بی صدا ولی در دلش میگفت کاش میتوانستم بگویم..
کاش میتوانستم بگویم دوستت دارم...