گوشه ای می نشینم
و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را،
و صدای شکستن ها را...
نمی دانم من کدام امید را
ناامید کرده ام
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم.
دلتنگم، دلتنگ...!
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
به همه ی زوج های خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی حسودی می کنم ...
گرما زده می شوم ، تو را کم دارم
سرما میخورم ، تو در خونم پایین آمدی ...
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
چه مصیبتی می شود وزش باد
دلم برای موهایت هم تنگ شده...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...
وقتی کسی رو دوست داری.
حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی.
رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.
خیلی چیزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.
اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم.
فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو.
حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.
بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی.
دیگه به چشمت نمیاد اگر که ثروتی داری .
به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه.
پشت سرت هر چی میگن چیزی نگی گوش کنی.
وقتی کسی رو دوست داری معنی نمیده دیگه ترس
امشب دلم میخواد هر لحظه عشقم رو تازه کنم
و به یار همیشگیه لحظه هام بگم
که چقدر دوستت دارم و تا ابد عاشقت خواهم بود...برای همیشه تو را میخواهم
و میخواهم که تا آخرین لحظه در کنارم بمانیو بدانی که من به تو نیاز دارم...
نیاز دارم که تو باشی تا من عشقم را به پای تو بریزمو لحظه لحظه های عمرم را
فدای خوشی و خوشبختی تو کنم...و هر نگاهت دلم را آرام
می سازد و ای تویی که عشقت را به جان و دل میخرم...مینویسم باران
تا که از شوق نوشتنهایم
نبض بیدار گل سرخ به پرواز آید
و قناری بال دربال هوا بگشاید
مینویسم از عشق
تا افق پر بکشد ازنفس پنجره ها
مینویسم مهتاب
تاشب ازشوق وصالش به تمنای نگاه آسمان درآید
مینویسم
مینویسم با تو خواهم ماند تا لحظه پرواز ...