نگـاه کن
چگونه روزها از پـی هـم می آیند و می رونـد
آهسته رو به پایانـم
اما چنان غرق زندگی که گویا ایـن راه را پایـانی نیست
عادت کـرده ام
به تنهــایی
به نگفتــن
به ندیـدن
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
حلالم کن ... و بعد از آن دعایم کن
دلم میان این همه آدم . . .
میان این همه پیچیدگی . . .
میان این همه تکلف . . .
میان تمام قفل هایی که . . . قصد باز شدن ندارند . . .
فقط کمی . . . سادگی می خواهد . . .
و دلم کسی را می خواهد که نپرسد :
"حواست به من هست ؟ "
فقط بیاید با اندکی نگاه . . . آرام بگوید:
..."حواسم به تو بود ! "
دلم . . .
بودن می خواد . .
میانِ این همه ضمیر . . .
دلم . . .
معجزه می خواهد . . .
دلم . . .
کمی آرامش می خواهد . . .
آرامشی عمیق . . .
آرامشی پر از حضورِ تو . . .
بودنِ تو . . .
نفس هایِ تند تندِ تو . . .
چقد قشنگه اشـکایی که بـخاطـر دلتنـگی یارت از چشـات سـرازیـر میـشـه چقدر قشنگه خندیدن با چشای خیس وقتی عشقت بهت میگه ناراحت نباش چقدر قشنگه عاشق بودن و چقدر قشنگه عاشق تـــــــو بودن
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست ...
اما ...
نفسم می گیرد در هوایی که نفس های توی نیست
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ... گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ... گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد ... گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود ... گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ... گاهی آرزو میکنم ای کاش ... دلی نبود تا تنگ شود ... تا خسته شود ... تا بشکند ...
همیشه بـاید کسی باشدکه معنی سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد همیشه بـاید کسی باشد تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد بـاید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید بفهمد کسی بـاشد که اگر سکوت کردی ، بفهمد... که اگر بهانهگیـر شدی بفهمد کسی بـاشد که اگر سردرد را بهـانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری