دل نوشته های عاشقانه

اگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

دل نوشته های عاشقانه

اگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی

یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد 

پس نگو رویای دور از دسترس خوش نیست 

قبول ندارم 

گرچه جسم به ظاهر خسته است ولی دل دریاییست 

تاب و توانش بیش از اینهاست 

دوستت دارم 

و تاوان آن هر چه باشد ، باشد 

دوستت خواهم داشت بیشتر از دیروز 

باکی ندارم از هیچ و هر کس 

که تو را دارم 

عزیز دل

آسمان ها دلگیرند 

وقتی زیر همین آسمانی 

و من



حتی سایه ات را حس نمی کنم 

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست

گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست

من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل

تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست

تو را که دارم دنیا مال من است

دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با تو بودن است


صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم


هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم


اگر تو نباشی ...


آری عزیزم ... میمیرم


تو را که دارم ، عشق را با تمام وجود حس میکنم


لطافت عشق را لمس میکنم ، 


برای چند لحظه نفس را در سینه حبس میکنم


و یک نفس فریاد میزنم عشق من دوستت دارم


نمیدانم باور کرده ای که تنها تو را دارم 


باز هم میگویم عزیزم ، تو آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم


درهای قلبم را بر روی همه بسته ام


هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام


وقتی که فکر میکنم که با توام 


نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام

من چقدر خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم


گلوی آدم را
باید
گاهی
بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند
...

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم

خود به خود هوس باران را می کنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

هوس یک کوچه تنها را می کنم

آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

دلم نمی خواهد باران قطع شود.

دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،

از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی

تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم

دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

لحظه ای که آرام آرام می شوم

و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.

باران مرا آرام می کند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،

تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

کجایی ای یار من ؟

کجایی که جایت در کنارم خالی است.

در این شب بارانی تو را می خواهم ،

به خدا جایت خالی خالی است.



دوستت دارم  و منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم 

در چشمانت خیره
 شوم 


دوستت دارم 


را بر لبانم جاری کنم 

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم 

سر رو شونه هایت بگذارم....


از عشق تو..... 


از داشتن تو...


اشک شوق ریزم 


منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم 

بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم 

و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم 

آری من تورا دوست دارم 

وعاشقانه تو را می ستایم


من صبورم اما . . .

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم 

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .

من 
صبورم
 اما . . .

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ 

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .

من 
صبورم
 اما . . .

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم 

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب 

و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .


من صبورم اما . . .

آه . . .


 این بغض گران صبر نمی داند چیست !!!!


از جنس کدام نور بودی ستاره من؟


                       که جسارت با تو بودن در من جنبید؟


                     و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم


                   و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی


                                            و این شد


                                عاشقانه ی آرام من و تو