سخت میگذرند . . .روزها را میگویم !خم شدم از درد ِ این روزها ،مثل ِ پیرزنی که چادری بسته بر کمر و لنگان – لنگان میگریزد ،از امروز . . . تا شاید ، به فردا برسد . . .فردایی شاید روشن و بی درد . . . ! ! !