گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ... گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ... گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد ... گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود ... گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ... گاهی آرزو میکنم ای کاش ... دلی نبود تا تنگ شود ... تا خسته شود ... تا بشکند ...
همیشه بـاید کسی باشدکه معنی سه نقطه های انتهای جمله هایت را بفهمد همیشه بـاید کسی باشد تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد بـاید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید بفهمد کسی بـاشد که اگر سکوت کردی ، بفهمد... که اگر بهانهگیـر شدی بفهمد کسی بـاشد که اگر سردرد را بهـانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالــی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
خوابیدن میان دستان تو
بیدار شدن روبه روی چشمان تو
دیدن لبخند هر روزه ی تو
گرفتن دستان گرم تو
سر بر بازوی تو نهادن
سرت را به سینه فشردن
راه رفتن بازو به بازو کنار نگاه تو
این است تنها آرزوی من , رویای همه ی شبهای من
می دانی
اگر تو را آرزو می کنم
برای بی آرزو بودن من نیست !!
شایـد آرزویی
زیبـاتر از تو سـراغ ندارم ...
دلم یک دل سیر دیدنت را میخواهد،
سیر شده از نبودنت،
تو که می آیی ،
هوای اینجا بهاری تر می شود ؛
حتی در گرمای طاقت فرسای تابستان ...!