کنارمی با کیلومتر ها فاصله
با هم ساعتها صحبت میکنیم
میخندیم
خاطره میسازیم
اما در اوج تمام خاطراتم
دلم برایت تنگ میشود
چون هنوز تا لمس نگاهت
هزاران قدم فاصله دارم
انصاف نیست
که دنیا آنقدر کوچک باشد
که آدمهای تکراری را روزی صد بار ببینی
و آنقدر بزرگ باشد
که نتوانی آن کسی را که دلت میخواهد
حتی یک بار ببینی
پیشانی ام ...
چسبیدن به سینــه ات را میخواهد
و چشم هایم خیس کردن پیراهنت را...
عجب بغض پرتوقعی دارم...
مــن امروز ...
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت