گاه دلتنـگ می شوم
دلتنـگتر از تمام دلتنگـی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
و صدای شکستن را ...
نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم
و کدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگم
یاد حکایت شازده کوچولو افتادم : شازده کوچولو : سلام میخواره : سلام شازده : چیکار میکنی اینجا ؟ میخواره : می میزنم شازده : می میزنی که چی بشه ؟میخواره : می میزنم چون سر شکسته ام شازده : سرشکستگی از چی ؟میخواره : سرشکستگی از میخوارگیم رو ...ما انسانها چنینیم
یاد حکایت شازده کوچولو افتادم :
شازده کوچولو : سلام
میخواره : سلام
شازده : چیکار میکنی اینجا ؟
میخواره : می میزنم
شازده : می میزنی که چی بشه ؟
میخواره : می میزنم چون سر شکسته ام
شازده : سرشکستگی از چی ؟
میخواره : سرشکستگی از میخوارگیم رو ...
ما انسانها چنینیم