50 سال بعد
من با دستی لرزان
تو با گیسی سفید
این روزها را حسرت خواهیم خورد
که چرا در مه ماندیم
که چرا روزگار ما را بازی داد
از بازیهای روزگار سردمان بود
اما گرم نکردیم رویای ما شدن را
دل نوشته های عاشقانهاگر که عشق؛ راز هستی است ،تو راز نه ... که عشق هستی و تمام هستی ام تویی |
دیگر امکانات |
|